بازار ایرانیان قازیانتب: بازارهای قاچاق و تحرکات متوقفشده
با وجود مذاکرات جاری بین ایران و گروه 1+5 بر سر برنامۀ هستهای ایران و تحریمهای فلجکنندهای که بر این کشور و شهروندانش تحمیل شده، ساز و کار محرم فارغ از این تحولات و با تمام قوا در تهران به پیش میرود. حتی در میدان کاج محلۀ سعادتآباد تهران در حاشیۀ شمالی پایتخت، منطقهای اعیاننشین و هستۀ جنبشی که سبز بود و بعد بنفش شد؛ و حتی با وجود سقوط 70 درصدی ارزش پول ملی میتوان دکههای بیشماری را دید که چند روز پیش از عاشورا برای زنده نگه داشتن محرم بر پا شدهاند و به رهگذران نوشیدنی تازه تعارف و [از بلندگوها] اشعار مذهبی [نوحه] پخش می-کنند. خیابانهای پرترافیک و همیشه مسدود پایتخت به صحنۀ کنسرتهای گذرای روباز تبدیل شدهاند و سوگنامههای آیینی مسحورکنندهای در مدح امام حسین، حضرت علی و باقی اهل بیت تا نزدیک نیمهشب در همهجا دیده و شنیده میشوند.
تعدادی بیشمار به خیابانهای تهران سرازیر میشوند تا «خود را بیابند»، درحالیکه برخی از آنها نشئۀ مواد محرکی چون حشیش یا کریستال (شیشه در ایران)، و برخی به ظاهر و برخی به واقع سرمست این مراسماند. این یکی از فرصتهای کمیابی در ایران است که میتوان بدون نظارت سنگین حکومت خیابانها را اشغال کرد. برخی از حضار این مراسم افسوس میخورند که چرا پیش از آنکه میراث تاریخی سوریه، از جمله حرم حضرت زینب در نزدیکی دمشق هدف حملۀ سنگین بمب و راکت قرار گیرند، به دیدن آنها نرفتهاند. زنی تقریباً 50ساله مرثیهای برای زینب میخواند و از بخت بدش مینالد که از رفتن به پابوسش در سوریه ناتوان است و در جای دیگر، بازرگانانی در بازار ایرانیها در قازیانتب ترکیه مینالند که سوگوارانی چون او و دیگر مشتریان بالقوهشان را از دست دادهاند. تحریمها اقتصاد ایران را به چرخهای همیشگی از تورم تصاعدی و بیکاری فزاینده رانده است. ایرانیان حالا تأثیرات بازدارندۀ تحریمها را بر جنبههای متفاوتی از زندگی اجتماعیشان احساس میکنند؛ از بازماندن از سفرهای زیارتی به دیگر کشورها تا عدم دسترسی به دارو برای درمان بیماریها مزمن. به بیان صریح و به زبان آمارهای جامعهشناختی: پیش از انتخاب حسن روحانی به ریاست جمهوری، درصد خانوادههای ایرانی که زیر خط فقر زندگی میکنند از 22 به 40 درصد رسیده است.
عزاداران شوریده همچنان خیابانهای تهران را پر میکنند، اما مغازههای تجار در بازار ایرانیان قازیانتب خالی باقی ماندهاند. در حالی که ایرانیها (که حالا به هر دو دلیل امنیتی و مالی از سفر به سوریه بازماندهاند) سرگرم بازآفرینی رابطۀ بین تفریح و آداب مذهبیاند، تجار بازار باید خود را در مقام بازیگرانی اقتصادی بازسازی کنند: آنها حالا دیگر نه مشتریان خارجی را دارند و نه مسیر قاچاق حمل و نقل کالا را. آنچه در ادامه میآید، داستان تحرکات متوقفشدۀ این بازار قاچاق -مبتنی بر زیارتگری شیعه و اقتصاد غیررسمی- است؛ عاملی که دیگر وجود ندارد.
[مغازۀ لوازم آشپزخانه در بازار ایرانیان قازیانتب، ترکیه. عکس: امراه ییلدیز]
من در اینجا دو هدف دارم: اول، با قرار دادن بازار برهوت ایرانیان در مقام نظرگاه اصلی قصد دارم شمای کلی تبعات اجتماعی یک مسیر زیارتی و قاچاق را با تکیه بر غیاب فعلیاش مشخص کنم. سپس، با توضیح اینکه اقتصادهای غیررسمی مرزی و سویههای «اسلامی» این تفریح [زیارت] رو به احتضار چگونه به هم میپیوندند، نظریهای تفسیری ارائه کنم برای توضیح رویکردهای سیاسی-اقتصادی در برابر قاچاق در محیطهای شهری کوچکی که در مرزهای دولت مدرن در شام، آناتولی و ایران شکل گرفتهاند.
کالاهایی از بازار ایرانیان: اقتصادهای مرزی در سوریه و کردستان سوریه
تا همین 2 سال پیش، در نزدیکی چهارراهی در یک خیابان اصلی با ترافیک فشرده به نام ترکمنلر، مغازهها و غرفههای بازار ایرانیان قازیانتب همچون دروازهای درخشان به گذرگاه «مصرف پس از زیارت» پدیدار میشدند. زائران ایرانی در راه بازگشت از حرم حضرت زینب به ایران، نه تنها وجه تسمیۀ این بازار بودند، بلکه به گفتۀ مقامات دولتی قازیانتب، پولی بالغ بر 50 میلیون دلار به آن تزریق میکنند. این بازار شامل 300 مغازه و تعدادی فروشگاه سیار [روی چرخدستی] است که به معنای واقعی ایرانیها را از هر طرف احاطه کردهاند؛ مغازههایی پر از قهوهسازهای پیشرفتۀ ساخت ترکیه و یا ابریشمهای دستباف و شالهای بافت کشمیر بخشهای ذاتی این بازار در یک سو دیده میشوند و در سوی دیگر قاچاقهایی چون کیسههای نایلونی پر از شکر، چایی و سیگار و بالاخره لباسهای زیر زنانه به رنگ قرمز آتشین (با چراغهای کوچکی که با دقت روی نوک سینهبند نصب شدهاند) که منظم روی چرخدستیها چیده شدهاند.
توسعۀ این بازار ایرانی که بر زمین ایستگاه اتوبوس قدیمی قازیانتپ ساخته شده، هم دلیل و هم نتیجۀ رشد چشمگیر «حجالفقرا»ست؛ مسیری زیارتی که زمانی روزی بازار را میداد و امروز روزی را قطع کرده است. پس از انقلاب ایران و بعد در جریان جنگ ایران و عراق طی سالهای 1980 تا 88، یعنی روزهایی که دست ایرانیان از عتباتی عالیتر و نزدیکتر در کربلا و نجف کوتاه مانده بود، حرم حضرت زینب رفتهرفته اهمیت یافت و به محیطی مقدس تبدیل شد.
بخش اعظم نوسازی جاری در این حرم در اوایل سال 1990 پایان یافت. همزمان، شمار زوار با رشدی ثابت از 27 هزار در سال 1978 به 5/1 میلیون نفر در سال 2010 رسید. آنها در گرماگرم فصل زیارت (مقطعی نهایتاً 3ماهه که از نوروز یا شروع سال نوی ایرانی در 21 مارس آغاز میشود) همچون سیل و در ترافیک کشندۀ روزانه 50 اتوبوس، به همراه کسبه و بازرگانان مسیری در حدود 1270 کیلومتر (معادل فاصلۀ زمینی نیویورک و شیکاگو) را روی جاده طی میکردند. این زائران سر راه سفر به دمشق یا در راه برگشت، از مقبرۀ ویس قرنی در بایکان در استان سرت و همچنین بالیکلی گول (مدرسهای باستانی مربوط به دوران ابراهیم و نمرود) در اِرفا هم دیدن میکردند، و البته بازار آنتب که در مرزهای ترکیه تنیده است. معاملههای کلان تجاری اما همچنان در قازیانتب سر میگرفت، جایی که به گفتۀ برخی تجار فصلی گاه در جریان یک معامله 4 تریلی پر از لوازم فولادی آشپزخانه یکجا خرید و فروش میشد و البته همانجایی که اغلب کالاهای قاچاق، مانند شکر، چایی و سیگار دستبه دست میشد.
رفتوآمد زوار: تقدس، عملیات نفوذی و ربودن دیندارها
زیارت و هیاهوی تجاریاش به روزهای پیش از بحران سوریه تعلق دارند، بحرانی که همۀ طرفهای درگیر آن قساوتی بیپایان به خرج دادند و در جریان آن 100 هزار نفر کشته و 5 میلیون نفر در داخل و 2 میلیون نفر در خارج از آن آواره شدند. «زیارت فقرا» ناگهان معلق شده بود، در حالی که زائران لبنانی اغلب با اتوبوس همچنان به ایران سفر میکردند. بازار ایرانیان در قازیانتب، نه تنها از مشتریان اصلیاش خالی شده بود بلکه حملکنندههای اصلی کالاهایش، اتوبوسها هم به کلی از حرکت بازایستاده بودند. با شروع نبرد بین گروههای شیعه و سنی در محوطۀ اطراف حرم حضرت زینب، خود حرم تعمداً و مکرراً هدف بمب و مواد منفجرۀ سلفیها و دیگر گروههای سنی قرار گرفت، چنانکه گروههای رقیب با گرایشات شیعی کمپهایی برای محافظت از حرم در برابر حملات مستقر کردند.
روز 25 ژانویۀ 2012 گروهی وابسته به ارتش آزاد سوریه اتوبوسی حامل زائران را در حما در سوریه متوقف کرد و 22 زائر مرد سوار بر آن را ربود و مدتی بعد آزاد کرد. این عمل هشداری به دولت ایران بود که با رژیم اسد همکاری نکند و موجب شد دولت ایران همۀ سفرهای زمینی به سوریه را از روز 4 فوریۀ همان سال ممنوع کند. ایرانیان اما با هواپیما سفر به سوریه و زیارت حرم حضرت زینب ادامه دادند. در 4 آگوست 2012 اتوبوس دیگری که 48 زائر ایرانی را از فرودگاه دمشق به حرم میبرد، توقیف شد و همۀ مسافرانش ربوده شدند. جنگجویان ارتش آزاد سوریه مسئولیت این آدمربایی را پذیرفتند و ادعا کردند 5 تکتیرانداز ایرانی را در اوج درگیریها در حما دستگیر کردهاند. آنها نتیجه گرفتند اعضای سپاه پاسداران ایران در پوشش زائر و از طریق مسیر زیارتی وارد سوریه میشوند. پس از 5 ماه، 48 زائر ایرانی در جریان معاملهای دیپلماتیک با وساطت مقامات قطری و ترک و در ازای آزادی 2 هزار و 100 اسیر در بند دولت سوریه، از جمله 20 تبعۀ ترکیه، آزاد شدند. به گزارش رسانههای غیر دولتی ایران، دستکم 7 فرماندۀ سپاه، از جمله عابدین خرم فرماندۀ سپاه پاسداران ارومیه، در میان آزادشدگان بودند. ربودن زائران اما ادامه یافت و از جمله گروه سنی تندروی عاصفات الشمال (طوفان شمال) گروهی از زائران شیعۀ لبنانی را در مرز ترکیه و سوریه ربودند و تا همین اواخر –پس از 10 ماه- آزاد نکردند. به تلافی، شاخۀ مسلح گروهی به نام «زوار امام رضا» دو خلبان خطوط هواپیمایی ترکیه را در لبنان ربودند. بار دیگر معاملهای با وساطت قطریها در اواخر اکتبر 2013 موجب آزادی این دو در ازای رهایی بیش از 60 زن از چنگ دولت سوریه شد.
در همین زمان پاساژ کاملاً تازه اما کاملاً خالی آتاتورک آمادۀ میزبانی از زوار ایرانی در فضاهایی با هوای تهویهشده بود. اما یک چیز جا افتاده بود: هیچ ایرانی در گوشه و کنار قازیانتب دیده نمیشد. در اواخر سال 2013 از 300 مغازۀ رسمی این بازار تنها 10 باب فعال بود و دیگر چرخدستیها در اطراف دیده نمیشدند، آنها گوشۀ دیگری از شهر را برای خود انتخاب کرده بودند. از سوی دیگر، صنعت جوان هتلداری که به ایرانیان خدمات میداد، حالا به میزبان پناهندگان سوری هراسان از خشونت تبدیل شده بود. قیمتهای فزایندۀ اجارۀ اتاقهای این هتلها در قالب «استودیو» به پناهندگان سوری به خوبی برای مالکان در حوالی بازار نتیجه داده بود و تأثیرش موجب افزایش دوبرابری قیمت اجاره در کل قازیانتب شد.
[زائران ایرانی در اطراف حرم حضرت زینب در دمشق، سوریه. عکس: Wikipedia Commons]
عدم رسمیت و ارزش اقتصادهای سیاسی مرزی
هیچ راهحل سادهای برای غیبت زائران ایرانی این بازار و همچنین کالاهایی که با اتوبوسهایشان به ایران قاچاق میشد وجود نداشت. مهمت ابی، تاجری 50 ساله است که وقتی اولین بار در سال 2009 ملاقاتش کردیم، مغازهای پررونق در بازار داشت و به زوار ایرانی لوازم آشپزخانه میفروخت. او یک فروشندۀ سیار گوشی موبایل را با چرخدستیاش در سوی دیگر پیادهرو به عنوان شاگرد استخدام کرده بود. او زبان فارسی و این «کسبوکار» را یاد گرفته بود و کاسبی جانبی مهمت ابی را پیش میبرد: سیگار «بهمن» ساخت ایران را میفروخت که با همان اتوبوسها به این سو آورده شده بودند. اهالی قازیانتب هم مدام پیش او میآمدند تا سیگار، شکر و پای بخرند. درحالیکه اهالی این منطقه در پی خرید این کالاهای «قاچاق» بودند، زوار ایرانی به دنبال شالهای ابریشمی و لباس زیرهای قرمز رنگ، این ساختههای منحصربهفرد سوری معروف بودند.
به گفتۀ بازرگانان فصلی و شاگردان ناامید آنها، شبح سرمایهداری بر بازار ایرانیان قازیانتب سایه انداخته است. کارگران بازار میگویند حتی با وجود آنکه روابط ایران و عراق خیلی سریع بهبود یافت، شمار ایرانیانی که به زیارت کربلا و نجف میروند هنوز بسیار کمتر از انتظار است. اتوبوسهای ایرانی همچنان در معرض بمب و آتشسوزیهای عمدی هستند و تحریمهای اقتصادی مرتبط با برنامۀ هستهای ایران بر کاهش تعداد زوار ایرانیِ دیگر نقاط خاورمیانه هم تأثیر گذاشته است.
در این بین پاساژ آتاتورک در قازیانتب که مغازههایش نام نقاط معروف تهران را بر خود دارند، اغلب خالی است. علاوه بر بیش از 200 مغازه که تعطیل شدهاند، 50 بازرگان هم اعلام ورشکستگی کردهاند، چون از بازپرداخت وامی که برای شروع تجارت در پاساژ از بانکهای ترکیه گرفتهاند، بازماندهاند. در مقایسه با قساوت دولت ترکیه در قتل عام روبوسکی و یا بمباران ریحانلی در مرز ترکیه و سوریه، بدیهی است ورشکستگی 50 کاسب در آنتب و یا تعطیلی بازاری با 300 مغازه اشتهای انسانشناسان و روزنامهنگاران را تحریک نمیکند. با این حال، حتی در مقیاس کوچکی که اینجا طرح کردم، بازار ایرانیان زمینهای حیاتی فراهم میکند برای بازنگری راهکارهای سیاسی اقتصاد در برابر بازارهای غیررسمی و مرزهای آنها.
[یک آژانس مسافرتی و تدارکاتی که کارش را به تازگی در بازار ایرانیان قازیانتب در ترکیه آغاز کرده است. عکس: امراه ییلدیز]
زیرساختهای شکننده و گذرای بازارهای اقتصادی غیررسمی مانند بازار ایرانیان قازیانتب تنها نمونههایی نیست که نشان میدهد کاپیتالیسم متأخر گذرا و شرح موفقیتهایش چگونه تاریخی از صنعتیزدایی را در چنین فضاهایی ترسیم میکند. علاوه بر ایجاد زمینههایی برای بازنگری تنظیم انباشت سرمایه و توسعۀ زمینی در محیطهای شهری کوچک و نیز در مرزهای دولت مدرن، بازار ایرانیان داستانهای دیگری هم برای روایت دارد؛ چه دربارۀ آژانسهای معاملات املاک قازیانتب، چه دربارۀ سپاه پاسداران ایران و چه دربارۀ زوار مؤمن شیعه. روستائیان باربر و راهنماهایی –اصالتاً کرد- که در غیاب اتوبوسهای زائران بار دیگر برای حمل کالاهای قاچاق به آن سوی مرزها فراخوانده شدهاند حالا مجبور به مذاکره با گروههایی از جمله نصرت، ISIS (دولت اسلامی عراق و سوریه، گروهی وابسته به القاعده) یا PYD –شاخۀ مسلح جنبش آزادیبخش کرد در کردستان سوریه- و اتحاد با آنها شدهاند.
شکافهای همیشگی در مرزهای سوریه با ترکیه و ترکیه با ایران، حتی در وضع فعلیشان، فضایی برای جنبش و تحرک فراهم میآورند. تعلیق تحرکات و توقف «جریانهای جهانی» را نباید تنها نقطۀ تقاطع اقتصادهای غیررسمی با بازارهای جهانی در مقیاسی ناشیانه فرض کرد، بلکه همچنین باید عرصۀ تحرکات اجتماعی ناشی سیاستهای مخالف و معترض و کنش اجتماعی عمومی (که همواره فعالیتهای اقتصادی را هم شامل میشود) در دوران پس از عثمانی و پس از استقرار مرزهای امروزی در شام و آناتولی دانست. تبدیل بازار ایرانیان به چیزی غیر از یک فضای متروک تجارتزداییشده همچنین نشاندهندۀ پیوندگاههای تثبیتشدۀ فضایی و تاریخی سرمایهداری متأخر و قابلیت عملگرایانۀ تغییر ارزشهایی (در رژیمها و مناطق مختلف) است که مبنای این پیوندگاهها هستند: مانند هتلهایی که به اقامتگاههای بلندمدت برای پناهندگان سوری تبدیل شده و یا آژانسهای مسافرتی و تدارکاتی که به پاساژ آتاتورک نقل مکان کردهاند. به بیان دیگر، توقف این تحرکات، بازارهای قاچاق و فرامرزی را به چیزی تازه تبدیل کرده است.
ترجمه تايماز منقبتى
Fugitive Markets and Arrested Mobilities: Gaziantep’s Iranian Bazaar